اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)

ساخت وبلاگ
مهربانی کم اثر سازد گزند اهرمنخار و گل با هم برویند از تفاهم در چمنگفت ایزد گر دعا کردی اجابت میکنم گفت شاعر (تا نگرید طفل کِی نوشد لبن)تا نباشد شب کجا شبنم نشیند روی گلتا نباشد روز، زیبایی کجا گردد عَلَن کور اگر شد رهنما راهی بجز بن بست نیست گوش اگر کر بود، بی تأثیر باشد هر سخنحرف حق شیرین ولی تاوان آن تلخ است و حبس در قفس محبوس گردد طوطی شکّر شکنعاشق مجنون رها کن، کوه می سازد ز کاهعشق فرهادی بجو شیرین بیان و کوهکنعشق (عاصم) طول دارد از زمین تا آسمانعرض این عشق ابد از هر جهت باشد وطن#محمد شیران(عاصم اصفهانی) + نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 23:1 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 81 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 23:48

گر کتابِ زندگانی چاپِ دوم داشتی اشتباه چاپی آن می شود برداشتی قهر طولانی مکن با من بیا کودک شویم کودکان، بی کینه اند و اهل مهر و آشتی مهربانیهای تو وردِ زبان خلق بودناگهان چی شد که تخمِ کینه در دل کاشتینان ما آجر مکن اینکار با تو میکنندعمر رفت و روی آجر، آجری نگذاشتی مرزِ بینِ حق و ناحق را نمیدانی کجاستحق خود میدانی آن چیزی که می پنداشتی پرچمِ آزادگی هرگز نیفتد بر زمینافتد آخر پرچم ظلمی که بر افراشتی گوش کن (عاصم) بد و خوب تو باشد سهم تو مابقی تقسیم گردد آنچه را انباشتی#محمد_شیران(عاصم_اصفهانی) + نوشته شده در جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 19:57 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 84 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 23:48

گفتار بی عمل به مَثَل، کفش تا به تاستکفشی که تا به تاست دوتایش دو تا بلاست گویند، اعتقاد، به مانند کفش پاستپس پا مکن به کفش کسی چونکه این خطاست در سرنوشت گل دو حقیقت نوشته اند صبحی به باغ روید و هنگام شب فناستباید نهاد و رفت، همانجا که آمدیم این رسم روزگار بُوَد تا جهان بپاستیارب اگر که وعده فردا جهنم است امروز از برای چه سوزم، علل کجاست (عاصم) تمام عمر به بیراهه رفته ای با این همه چراغ، نرفتی به راه راست #محمد_شیران (عاصم_اصفهانی) + نوشته شده در جمعه ۲۸ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 19:58 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 80 تاريخ : شنبه 29 بهمن 1401 ساعت: 23:48

هر بار به تن جامه ای از صبر بپوشم جامی ز می عشق، به عشق تو بنوشمچندیست شده یک طرفه خط تماسمبا پیک رسانم به تو پیغام سروشم عمریست که سرگشته الطاف تو هستمدر حسرت دیدار تو چون رود، خروشمسعیم شده بر این که دلی را نشکانماین گوهر پر فایده ارزان نفروشمگنجی است قناعت که مرا ارث رسیدهدر حفظ نگهداری آن سخت، بکوشم پروانه صفت گرد تو آغوش گرفتمآتش به دلم خفته و چون شعله خموشماز اینکه اثر بخش بُوَد شعر و سرودمدر نزد اساتید، سراپای، بگوشمدوشم به سحر هاتفی از غیب خبر داداین مژده که من (عاصم) هر خانه بدوشم + نوشته شده در شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 12:25 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 8:00

پرتو حُسن جمال تو ندارد ایراد هر چه ایراد بُوَد از من و ما شد ایجادبرنداری تو ز من چشم، در این دشت جنوننهراسم دگر از چشم ستمکار نژاد گفت رندی نگرانی تو از بابت چیست بعد ما هر چه که خواهد بشود، باداباد موج میمیرد اگر لحظه ای آرام گرفت مرغ طوفان، نهراسیده ز جولانگه بادپاک میباش ولی وسوسه انگیز مباش که طلا وسوسه چون کرد به زندان افتادگل اگر حبس شود زود شود پژمرده آفریده شده از روز ازل گل، آزاد چونکه از ماست که بر ماست بُوَد حرف درست بشکن شاخه کز آن تیغ، بروئیده زیاد در همه عمر، برای چه گناهی (عاصم)یک دل سیر، ندیدیم، یکی با دل شاد بهمن ۱۴۰۱#محمد_شیران (عاصم_اصفهانی) + نوشته شده در سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 18:9 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 8:00

وقتی سراغ من بگرفتی که دیر بودتأثیر اگر نداشت ولی دلپذیر بوددر محفل شبانه ی من نور روی توگوئی ستاره ای به فضای کویر بودتجدید خاطره، بد و خوبش موثّر استدیدار با تو خاطره ای بی نظیر بودشیرینی وصال پس از انتظار تلخهنگامه ای مشابه عید غدیر بودبا مهر می توان به امیری ادامه دادجانم فدای آنکه به دلها امیر بودسر بر هوا شدی به زمین میخوری به سرجوینده است آنکه همی سر به زیر بود«عاصم» دو یار مؤمن، آئینه ی همندفرقی نمیکند که صغیر و کبیر بود؟ شب یلدای ۱۴۰۱ + نوشته شده در سه شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱ ساعت 22:59 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 89 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 11:29

همچو حسرت در دلم جا کرده ایخوب جایی را تو پیدا کرده ایبرق چشمانت بگیرد جان ز تنخود تو میدانی چه غوغا کرده ایزلف تو چون مشکلم پیچیده استبارها این زلف را وا کرده اینای رفتن از دو پایم رفته استاینکه سر پایم تو اهدا کرده ایهر رقم خوبی که بامن می شودخوب میدانم تو امضا کرده ایلب ز لب تا می گشایم قبل از آنهرچه میخواهم مهیّا کرده ای(عاصم) از دل عشق خود تقدیم کردآنچنانی که تقاضا کرده ای#محمد-شیران(عاصم) + نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱ ساعت 18:37 توسط گل سرخ  |  اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 99 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 11:29

تو آفتابی و هیچ ماهتاب، لازم نیست,گل وجود تو خواهم گلاب لازم نیستبرو به دشت گلِ لاله ی حمیراییبرای, چیدن گل،انتخاب لازم نیستزبسکه گریه نمودم،سحر به من گفتنددگر برای وضوی تو، آب لازم نیستفقط جواب سلام است ،واجب و لازمبرای پرسش بیجا جواب لازم نیستکلاس درس محبت,،رها مکن «عاصم»برای درس محبت کتاب لازم نیس اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 29 فروردين 1401 ساعت: 15:13